پارت چهل و دوم

زمان ارسال : ۲۷۹ روز پیش

یک ساعت بود که نوید رفته و من داشتم به لیوان خالی‌‌ نسکافه‌‌اش نگاه می‌‌کردم و خاطره حضورش توی آشپزخانه را مرور می‌‌کردم. صدای پدرم را از توی هال شنیدم که رو به طناز می‌‌گفت:

ـ طناز تو واقعاً به این پسری که مادرت در موردش حرف می‌‌زنه، علاقه ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید